برای نفسم
سلام دختر قشنگم امروز شروع کردم به نوشتن خاطرات شیرین زندگی تو هر چند میدونم چند ماهی دیر کردمولی عیب نداره دیگه اخه تازه با این وبلاگ اشنا شدماما قول میدم همشو از اول اول برات بنویسم. نه ماهی که تو شکم مامانی بودی خیلی شیطون بودی همش تکون می خوردی مثل اینکه برای به دنیا اومدن خیلی عجله داشتی من و بابایی یرای یه دنیا اومدنت لحظه شماری میکردیم.تا با اومدنت زندگیمون رو شیرین تر از قبل کنی .منم واست یه اتاق قشنگ درست کردم باباییم یه کوچولو کمک کرد.راستی اسمتم با کلی فکر کردن من انتخاب کردم.
اینم عکسای اتاق دخترم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی