سوگند و ده ماهگی
سوگند قشنگم امروز بالاخره مامان وقت کرد بیاد وبرات بنویسه چون تا امروز بیشتر روزا مهمونی بودیم و مهمونی داشتیم و بعد شم که اینقدر خسته بودم که نمیتونستم بیام وبت .امروز یکمی سرم خلوت تره شما هم که الان خوابیدی دیگه چی از این بهتر .تازگیا خیلی خیلی ددری شدی همش دلت میخواد بری بیرون دنبال بابایی گریه میکنی منم هر روز مجبورم بعد از رفتن بابایی ببرمت بیرون بگردونمت .
اینم چند تا عکس از خوابیدن سوگند که جدیدا این مدلی میخوابی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی