سوگند و جوجو
سوگند جونم عزیز مامان شما تازگیا خیلی وابسته جوجو شدی یا همون پستونک من اولا خیلی نگران حرف زدنت بودم چون میگفتن بچه هایی که پستونک میخورن سر زبونی حرف میزنن اما خدا رو شکر وقتی تونستی حرف بزنی دیدم که اینجوری نیستی برای همین اجازه دادم بازم جوجو بخوری چند وقتیه خیلی علاقه شدیدی به جوجو پیدا کردی یعنی همیشه دیگه تو دهنت از دو ساعت قبل خواب میخوردی تا دو ساعت بعد خواب یا هر وقت که گریه میفتی میگی جو جو میخوام تا اینکه چند روز پیش داشتم دندوناتو معاینه میکردم احساس کردم دندونای بالات داره حالت جوجو میگیره و داره گرد میشه برای همین دوباره نگران شدم به بابایی که گفتم قرار شد دیگه جوجو بهت ندیم اما مگه میشد واسه همین منم یه فکری به سرم زد و جوجو تو تلخش کردم اونم با اسپری اویشن که مخصوص افت تو دهن و ضد عفونی کننده دهن.وقتی جوجو رو خوردی سریع در اوردیو پرتش کردی منم گفتم جوجو تلخ شده باید بندازیم سطل اشغال ازاون به بعد تا میگفتی جوجو باز خودتم میگفتی جوجو تلخ انداختی اشغالا .الان دو روز که جوجو نخوردی اولش من خیلی میترسیدم که موقع خواب اذیت کنی اما دیدم خیلی راحت خوابیدی و اصلا برای جوجو گریه نکردی .دختر من دیگه کم کم داره بزرگ میشه و همه کارای نوزادیشو ترک میکنه اول جی جی مامان بعد پوشک الانم پستونک فقط شیشه مونده که اونم هنوز زوده میتونی بازم بخوری .خدا رو شکر برای کنار گذاشتن این کارا مامان واصلا اذیت نکردی خدایا ممنونم به خاطر این فرشته ای که به من دادی تا حس خوب مادر بودن رو تجربه کنم .
دوست دارم با تمام وجود نازنینم