سوگند در بیست ماهگی
سوگند در بیست ماهگی عزیز دلم این روزهای ماه رمضون زیاد نمیتونم بیام وبت چون بیشترشو خوابیمو بعد که بیدار میشیم دیگه شما نمیزاری تا بیامو بنویسم .این روزا خیلی شیرین کاریات زیاد شده همه کلمه هارو بلدی بگی البته خیلی با مزه صحبت میکنی حتی چند تا شعرم بلدی بخونی ولی دستو پا شکسته و با کمک مامان .چند روزیه بد جور درگیر اینم که از جیش بگیرم ولی شما اصلا همکاری نمیکنی نمیدونم چرا تنها کمکی که میکنی اینه که وقتی جیش میکنی میای میگی مامان جیش که اون موقع مامان اینجوری میشه
که شمام عین خیالت نیست .الانم که دوروزه سرما خوردی و حوصله هیچ کاری رو نداری منم مجبور شدم دوباره پوشکت کنم.
چند تا از کلمه هایی که دخترم واضح میگه 
سلام پاشو بشین بیا برو خاله عمه دایی عمو شیشه پتو بالش خواب صندلی گل گلدون اتاق میز لباس شلوار شورت جوراب دامن عزیزم صابون شامپو دست پا مو بینی گوش مغازه چایی قوری سس آلو گوجه ماست نون سفره سوپ موز سیب پیشی پیشی هاپو توتو توپ بالا
اسم دوستاتو همه رو بلدی
اسما مهدیس پریا محیا طاها
چند تا ازجمله هایی که دخترم میگه
مامان جون من بابا جون من مادر جون منم میام منم بشینم اب بازی میخوام ماشین بزرگ
کلمه هایی که نمیتونی درست بگی
بسی:بستنی پیس:چیپس داب: کفش تاب بازی:اب بازی بیم: بریم آلوآلو:البالو صلبات:صلوات
ببلدت ببارک:تولدت مبارک بلغم:بغلم شکمم:شمکم
الانم شما بیدار شدی دیگه نمیزاری من بنویسم بقیهشو با عکسات بعدا میام میگم دوست دارم عاشقتم تا اخرین نفس دختر عزیزم.
