سوگندسوگند، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

یکی یه دونم

روزهای قشنگ سوگند

سلام عزیز دل مامان یه مدت بود نتونستم بیام واست از شیرین کاریهات بگم اخه نتمون قطع بود ولی الان مفصل واست تعریف میکنم اول از همه بگم هشتمین دندون دخترنازم در اومده یکم به خاطر این دندونت اذیت شدی چون هیچی نمیخوردی ولی خدا رو شکر زیاد شدید نبود .دردونه مامان تازگیا کارای جدیدی یاد گرفته  شعر عمو زنجیر بافو میخونه به زبون خودش ما فقط بله هاشو میفهمیم ولی خیلی قشنگ میخونی . وقتی میخای غذا بخوری حتما باید فوتش کنی واخرشم بگی به به به .همه اعضای صورتتو بلدی هر چی که میگم قشنگ با دست نشون میدی.چشمکای خیلی با نمکی میزنی من که عاشق چشمک زدناتم .تا مامان واست بوس میفرسته تو هم دستتو میزاری جلو دهنتو واسه مامانی بوس میفرستی .خیلی دوست داری عرو...
8 اسفند 1392

اولین برف زمستونی

بالاخره تو مشهد  هم برف اومد خیلی خوشحالیم امروز سوگند فقط تونسته از پشت پنجره برفارو تماشا کنه چون بیرون خیلی سرده فکر کنم واسه چند روز خونه نشین شدیم امیدوارم شما زیاد تو خونه حوصلت سر نره  عزیم چون نمیزاری ازت عکس بگیرم واسه همین یه مدته عکس کم میزارم اخه تا دوربین و برمیدارم میخوای ازم بگیری اللن چند وقته که خیلی دختر خوبی شدی با خودت بازی میکنی و همش دنبال مامان نیستی با چه های دیگه هم میتونی بازی کنی و اینجوری مامان یکم راحت شده . گل من خیلی دوست دارم و عاشقتم .
12 بهمن 1392

هفتمین دندون

امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدی عسلم وداشتی برای مامان میخندیدی و مامانم داشت بو بوسیت میکرد دیدم یه دندون جدید داره سفید میزنه نمیدونم کی در اومده بود که ما متوجه نشده بودیم خدا رو شکر به خاطر این دندونت مریض نشدی فقط همش دستاتو توی دهنت میکنی .عزیزم هفتمین دندونت مبارک.                                                   نمیدونم چرا نا منظم دندون در اوردی شما الان دندان اسیاب کوچک اول بالا سمت راست رو دراودی                              ...
12 بهمن 1392

وباز هم سرما خوردگی

خدایا نمیدونم کی این مریضی ها از خونه ما دور میشن من که دیگه کم اوردم دارم دیوونه میشم بازم سوگند خانم سرما خوردن البته این دفعه دخترم تقصیری نداشت  شب چله از امیر حسین پسر داییش گرفت و اینجوری بدبختیای من شروع شد .تب و ابریزش و سرفه و خلاصه هر چی فکرشو بکنی و ما روز اربعین به دنبال دکتر بودیم و شما رو بردیم کلینیک سلامت کودک از شانس بد ما یه دکتر بد اخلاقی بود واست دارو نوشت چند روز دارو هاتو دادم دیدیم تبت پایین نیومد دوباره بردیمت دکتر گفت احتمالا دوباره عفونت گرفتی همراه با سرما خوردگی اونم واست دارو نوشت با چند تا امپول الهی بمیرم تو این مدت اینقدر امپول زدی تا میریم امپولتو بزنیم همینکه وارد مطب میشیم شروع میکنی گریه کردن میدونی ق...
12 دی 1392

اربعین

به یاد کربلا دل‏ها غمگین است دلا خون گریه کن چون اربعین است اربعین حسینی برشما تسلیت باد                         ...
2 دی 1392

دومین شب یلدا

بچه ها خبر خبر شب یلدا شده باز *** ننه سرما دوباره برمیگرده از سفر *** بابا امشب خریده آجیل و یه هندونه *** مامان مهربونم فال حافظ میخونه *** ننه جون کنار من میشینه قصه میگه *** همه با هم دور هم میره تا سال دیگه               ...
1 دی 1392

حرف زدن سوگند جونی

کلمه هایی که سوگند تا الان یاد گرفته بابا      ماما:مامان      آب     توتو      تو:توپ      اده:بده      قدی قدی:قلقلک      جیز     هیس   نینی خامه :ما معنیشو نمیدونیم چیه  ولی منظورت خامه صبحانه نیست  وقتی تشنت میشه تند تند میگی ماما اب    دس دس:دست دست     دیش    دیام:سلام    نه    د:دکی    نا:ناز     قا:قار قار &n...
26 آذر 1392